ترجمه مقاله

صفر

لغت‌نامه دهخدا

صفر. [ ص َ ف َ ] (ع اِ) بیماری شکم که روی صاحب خود را زرد گرداند. (منتهی الارب ). صفرة تعلوا اللون و البشرة. (بحر الجواهر). بیماری زریر. زردی . یرقان . || عقل . || عقد. || بیم . روع . || نفس و دل . لب القلب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یقال : لایلتاط بصفری ؛ ای لایلزق بنفسی و لایقبله قلبی . || ماری است در شکم مردم می چسبد به استخوانهای پهلو و میگزد آنرا، یا کرمکی است که میگزد استخوانهای پهلو و سر آن را یا کرم شکم . (منتهی الارب ). کرم شکم .(مهذب الاسماء). دود یقع فی الکبد و شراسیف الاضلاع فیصفر عنه الانسان جداً و ربما قتله . (بحر الجواهر). || (مص ) جمع شدن زردآب در شکم . (منتهی الارب ). اجتماع الماء فی البطن کمایعرض للمستسقی . (بحر الجواهر). || (اِمص ) گرسنگی . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله