صف شکستن
لغتنامه دهخدا
صف شکستن . [ ص َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) پراکنده کردن صف . منهزم کردن صفوف دشمنان . درهم شکستن صف :
سهل شیری دان که صفها بشکند
شیر آنست آنکه خود را بشکند.
رجوع به صف و صف شکن شود.
سهل شیری دان که صفها بشکند
شیر آنست آنکه خود را بشکند.
مولوی .
رجوع به صف و صف شکن شود.