ترجمه مقاله

صقع

لغت‌نامه دهخدا

صقع. [ ص َ ] (ع مص ) زدن کسی را و پا بر سر او زدن . (منتهی الارب ). چیزی سخت بر جای کسی زدن . (مصادر زوزنی ). بر میان سر زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر خاک انداختن کسی را. (منتهی الارب ). || رسیدن کسی را آتش آسمان یا بیهوش کردن کسی را صاعقه . (منتهی الارب ). || بانگ کردن خروس . (منتهی الارب ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || صَقَعَ بِکَی ّ؛ داغ کردن بر روی یا بر سر کسی . || سخت تیز دادن خر. پشک افتادن بر زمین . پشک زده شدن زمین . || رفتن یا مائل شدن از راه یا برگشتن از راه خیرو کرم . || بیهوش گردیدن . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله