ترجمه مقاله

صلب

لغت‌نامه دهخدا

صلب . [ ص َ ] (ع مص )بر دار کشیدن . (منتهی الارب ). بر دار کردن . (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) : بعضی از شر بود که آسان تر بود از بعضی ، چنانکه ضرب از قتل و قتل از صلب و صلب ازتمثیل . (ابوالفتوح رازی ). و با کردن صرف شود. || برآوردن چربش استخوانها را و سوختن آن را. || بریان کردن گوشت را. || ساختن دو چلیپ بر سر دلو. || مداومت کردن تب و سخت شدن آن . (منتهی الارب ). تب گرم شدن . (تاج المصادربیهقی ). تب گرم آمدن . (مصادر زوزنی ). سخت شدن تب .
ترجمه مقاله