ترجمه مقاله

صمعاء

لغت‌نامه دهخدا

صمعاء. [ ص َ ] (ع ص ) تأنیث اَصمَع. خردگوش . (منتهی الارب ). || شاة صمعاء؛ گوسپندی که گوش او با گوش آهو ماند. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). رجوع به اصمع شود. || (اِ) گوش خرد و لطیف منضم بسر و کرانه ٔ گردن . (منتهی الارب ). || گیاه گوالیده تازه گرد و فراهم آمده باریک یا گیاه بهمی گوالیده پیش از شکفت غنچه ٔ آن . (منتهی الارب ). المدملک المدقق من النبات او البهمی اذ ارتفعت قبل ان تنفقاً. (قطر المحیط). گیاه قوی شده . (مهذب الاسماء). || هر غلاف میوه فراهم آمده که هنوز شکفته نشده باشد. ج ، صُمع. (منتهی الارب ). کل برعومة مجتمعة لم تنفتح بعد. ج ، صُمع. (قطر المحیط).
ترجمه مقاله