صناج
لغتنامه دهخدا
صناج . [ ص َن ْ نا ] (ع ص ) صنج زن . (مهذب الاسماء). دف زن . چنگ زن . چنگی . چنگ نوازنده :
می خوشخواره ٔ خوشبوی همی خور در باغ
قمری و بلبل عوادخوش و صناج است .
می خوشخواره ٔ خوشبوی همی خور در باغ
قمری و بلبل عوادخوش و صناج است .
مسعودسعد.