ترجمه مقاله

صنع

لغت‌نامه دهخدا

صنع. [ ص ِ ] (ع اِ) سیخ بریان کن . || آنچه ساخته شود از سفره و جز آن . || درزی یا باریک کار. الخیاط او الرقیق الیدین . (اقرب الموارد). || بریانی . || جامه . || دستار. || جای گرد آمدن آب باران . (منتهی الارب ). ج ، اصناع . || (ص ) رجل صنعالیدین ؛ مرد چبدست و باریک درپیشه ٔ خود. (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ترجمه مقاله