ترجمه مقاله

صنوج

لغت‌نامه دهخدا

صنوج . [ ص ُ] (ع اِ) ج ِ صَنْج . رجوع به صنج شود. || آنچه در دایره ٔ دف نهند از حلقه های خرد. (اقرب الموارد). || (مص ) رد کردن هر یک را بسوی اصل وی . || زدن کسی را به عصا. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله