صوامع
لغتنامه دهخدا
صوامع. [ص َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ صَوْمَعَة. عبادتخانه های ترسایان . (غیاث اللغات ) : و لولا دفع اﷲ الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع. (قرآن 40/22). چون قندیل عقیقین از صوامع رهابین تابان . (سندبادنامه ص 120).
خرقه پوشان صوامع را دوتائی چاک شد
چون من اندر کوی وحدت لاف یکتائی زدم .
چو نام او گذرد بر صوامع ملکوت
بقدر مرتبه هر یک زجا بلند شوند.
خرقه پوشان صوامع را دوتائی چاک شد
چون من اندر کوی وحدت لاف یکتائی زدم .
سعدی .
چو نام او گذرد بر صوامع ملکوت
بقدر مرتبه هر یک زجا بلند شوند.
؟