ترجمه مقاله

صورت پرست

لغت‌نامه دهخدا

صورت پرست . [ رَ پ َ رَ ] (نف مرکب ) پرستنده ٔ صورت . فریفته ٔ جمال ظاهر :
آنچه با صورت پرستان هری کردی عیان
هیچ صورت بین ندارد ز آن معانی جز خبر.

سنائی .


عاشق خویشی تو و صورت پرست
زآن سپهر آیینه ای داری بدست .

نظامی .


نظر بر بت نهی صورت پرستی
قدم بر بت نهی رفتی و رستی .

نظامی .


نی دو باشد تا توئی صورت پرست
پیش او یک گشت کز صورت برست .

مولوی .


کی بود جای ملک در خانه ٔ صورت پرست
رو چه صورت محو کردی با ملک همخانه باش .

سعدی .


رجوع به صورت پرستی و صورت پرستیدن شود. || صفت مانی است در این ابیات :
بگفتند کاین مرد صورت پرست
نه بر پایه ٔ موبدان موبد است .

فردوسی .


بدو گفت کای مرد صورت پرست
به یزدان چرا آختی خیره دست .

فردوسی .


چنین گفت کاین مرد صورت پرست
نگنجد همی در سرای نشست .

فردوسی .


ترجمه مقاله