صکملغتنامه دهخداصکم . [ ص َ ] (ع مص ) زدن کسی را و راندن . || گرفتن اسب لگام را بدندان و دراز کردن گردن را. || صکمه صواکم ُ الدهر؛ یعنی رسید او را سختیهای زمانه . (منتهی الارب ).