ترجمه مقاله

ضحاک

لغت‌نامه دهخدا

ضحاک . [ ض َح ْ حا ] (اِخ ) ابن عثمان بن الضحاک بن عثمان بن عبداﷲ الاسدی الحزامی المدنی القرشی . علامه ٔ قریش در مدینه به اخبار عرب و ایام و اشعار ایشان و از بزرگترین اصحاب مالک . چون رشید عباسی عبداﷲبن مصعب را ولایت یمن داد، وی ضحاک را خلیفه ٔ خویش کرد و ضحاک سالی بدانجا ببود و در بازگشت از یمن بمکه درگذشت (180 هَ . ق .). صاحب الموشح آرد: حدثنی ابوسلمة موهوب بن رشید الکلابی انه سمع الضحاک بن عثمان الحزامی یقول من اغزل ابیات قالتها العرب ابیات حسان بن یسار التغلبی حین یقول :
اجدّک ان دارُ الرباب تباعدت
او انْبت ّ حبل ٌ ان ّ قلبک طائر
امت ْ ذکرهاو اجعل قدیم َ وصالها
و عشرتها کبعض من لاتعاشر
وهبها کشی ٔ قدمضی او کنازح
به الدار او من غیبته المقابر
فقد ضل ّ الا ان تفضّی حاجةً
ببرق حفیر دمعک المتبادر.

(الموشح ص 154) (الاعلام زرکلی ص 438).


ترجمه مقاله