ترجمه مقاله

ضحاک

لغت‌نامه دهخدا

ضحاک . [ ض َح ْ حا ] (اِخ ) ابن قیس بن خالد الفهری ، مکنی به ابوانیس یا ابوامیة. از جماهیر بنی محارب بن فهربن مالک است و صاحب مرج راهط هیثم بن عدی گوید چون زیاد درگذشت معاویه ضحاک را عامل کوفه کرد (53 هَ . ق .) و وی هنگامی که بشهر درآمد گور زیاد بپرسید و بدانجا شد و بر مزار وی این ابیات که حارثةبن بدر در رثاء او سروده بود بخواند :
اباالمغیرة و الدنیا مُفجعة
و ان ّ مَن غرت الدُنیا لمغرور
قد کان عندک للمعروف معرفة
و کان عندک للتنکیر تنکیر
لو خلد الخیر و الاسلام ذاقدم
اذاً لخلدک الاسلام و الخیر.
صاحب عقدالفرید آرد : قال معاویة یوماً و عنده الضحاک بن قیس و سعیدبن العاص و عمروبن العاص : ما اعجب ُ الاشیاء؟ قال الضحاک بن قیس : اِکداء العاقل و اِجداء الجاهل . و قال سعیدبن العاص : اعجب الاشیاء ما لم یُرَ مثلُه .و قال عمروبن العاص : اعجب الاشیاء غلبةُ مَن لا حق له ذاالحق علی حقه . و قال معاویة: اعجب ُ مِن هذا ان تُعطی مَن لا حق له مالیس له بحق مِن غیر غلبة. و باز صاحب عقدالفرید گوید : قال الهیثم بن عدی لما حضرت معاویة الوفاة و یزید غائب دعا بمسلم بن عقبة المری و الضحاک بن قیس الفهری و قال لهما: ابلغا عنی یزید و قولا له : انظر اهل الحجاز فهم عصابتک و عترتک فمن اتاک منهم فأکرمه و من قعد عنک فتعاهده ، و انظر اهل العراق ، فان سألوک عزل عامل فی کل یوم فاعزله عنهم ، فان عزل عامل واحد اهون علیک من سل ّ مائةالف سیف ، ثم لاتدری علام انت علیه منهم ، ثم انظر اهل الشام ... الخ . و مات معاویة، فقام الضحاک بن قیس خطیباً فقال : ان امیرالمؤمنین کان انف العرب وهذه اکفانه و نحن مدرجوه فیها و مخلّون بینه و بین ربه . فمن اراد حضوره بعد الظهر فلیحضره و صلی علیه الضحاک . و جای دیگر گوید : ابن داب گوید: لما هلک معاویة خرج الضحاک بن قیس الفهری و علی عاتقه ثیاب حتی وقف الی جانب المنبر، ثم قال : ایها الناس ، ان معاویة کان انف العرب و ملکها، فاطفاء اﷲ به الفتنة و احیا به السنة، و هذه اکفانه و نحن مدرجوه فیها و مخلّون بینه و بین ربه فمن اراد حضوره صلاة الظهر فلیحضره . و صلی علیه الضحاک بن قیس الفهری . صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد : «چون سال شصت (هَ . ق .) درآمد معاویه بمرد و یزید پسرش به صید بود و همواره به صید بودی ونیندیشیدی از بیماری پدر. چون بازآمد معاویه را دفن کرده بودند و ضحاک بن قیس الفهری بر وی نماز کرد». پس از یزید پسرش معاویه ٔ دوم بخلافت رسید ولی پس از شش ماه از خلافت کناره گرفت و اندکی بعد از جهان درگذشت . مردم مکه با عبداﷲبن زبیر بخلافت بیعت کردند و مروان بن الحکم عامل مدینه نیز مایل بقبول این بیعت شد ولی عبداﷲ از شدت کینه و بی تدبیری نپذیرفت و مروان از ترس بشام گریخت و عبیداﷲ زیاد نیز بصره را رها کرد وراه شام پیش گرفت و بدین نحو بسهولت عراق و حجاز و یمن و شام عبداﷲبن زبیر را بخلافت بپذیرفتند. ابن زبیر ضحاک فهری را در شام جانشین خویش ساخت . و مروان در شام بنی امیه را جمع آوردو ایشان با وی بخلافت دست بیعت دادند لیکن گروهی از سپاهیان با ضحاک بن قیس همداستان شده و از قبول خلافت مروان سر باززدند. امویان و طرفداران ابن زبیر در محل مرج راهط بغوطه ٔ دمشق بسال 64 هَ . ق . جنگی بزرگ کردند و فتح نصیب مروان و بنی امیه شد و ضحاک در گیرودار معرکه بقتل رسید. ضحاک قصر خورنق را اصلاح و ترمیم کرده است . صاحب عقد الفرید در وقعه ٔ مرج راهط گوید : ابوالحسن قال : لما مات معاویةبن یزید، اختلف الناس بالشام ، فکان اول من خالف من امراء الاجناد النعمان بن بشیر الانصاری و کان علی حمص فدعا لابن الزبیر فبلغ خبره زفربن الحرث الکلابی و هو بقنسرین ، فدعا الی ابن الزبیر ایضاً بدمشق سراً و لم یظهر ذلک لمن بها من بنی امیة و کلب ، و بلغ ذلک حسان بن مالک بن بجدل الکلبی و هو بفلسطین ، فقال لروح بن زنباع : انی اری امراء الاجناد یبایعون لابن الزبیر و ابناء قیس بالاردن کثیر و هم قومی ، فانا خارج الیها و اقم انت بفلسطین ، فان جل اهلها قومک من لخم و جذام فان خالفک احد فقاتله بهم . فأقام روح بفلسطین ، و خرج حسان الی الاردن ، فقام ناتل بن قیس الجذامی ، فدعا الی ابن الزبیر و اخرج روح بن زنباع من فلسطین و لحق بحسان بالاردن فقال حسان : یا اهل الاردن قد علمتم ان ابن الزبیر فی شقاق و نفاق و عصیان لخلفاء اﷲ و مفارقة لجماعة المسلمین ، فانظروا رجلاً من بنی حرب فبایعوه . فقالوا: اختر لنا من شئت من بنی حرب و جنبنا هذین الرجلین الغلامین : عبداﷲ و خالداً ابنی یزیدبن معاویه ، فانا نکره ان یدعو الناس الی شیخ ، و نحن ندعو الی صبی . و کان هوی حسان فی خالدبن یزید و کان ابن اخته ، فلما رموه بهذا الکلام امسک و کتب الی الضحاک بن قیس کتاباً یعظم فیه بنی امیة و بلأهم عنده و یذم ابن الزبیر و یذکر خلافه للجماعة و قال لرسوله : اقراء الکتاب علی الضحاک بمحضر بنی امیة و جماعة الناس . فلما قراء کتاب حسان تکلم الناس فصاروا فریقین ، فصارت الیمانیة مع بنی امیة و القیسیة زبیریة، ثم اجتلدوا بالنعال ، و مشی بعضهم الی بعض بالسیوف حتی حجز بینهم خالدبن یزید، و دخل الضحاک دارالامارة فلم یخرج ثلاثة ایام . و قدم عبیداﷲبن زیاد فکان مع بنی امیة بدمشق فخرج الضحاک بن قیس الی المرج (مرج راهط) فعسکر فیه و ارسل الی امراء الاجناد فاتوه الا ما کان من کلب و دعا مروان الی نفسه فبایعته بنوامیة و کلب و غسان و السکاسک و طی فعسکر فی خمسةآلاف و اقبل عبادبن یزید من حوران فی الفین من موالیه و غیرهم من بنی کلب فلحق بمروان و غلب یزیدبن ابی نمس علی دمشق ، فاخرج منها عامل الضحاک و امر مروان برجال و سلاح کثیر. و کتب الضحاک الی امراء الاجناد فقدم علیه زفربن الحرث من قنسرین و امده النعمان بن بشیربشرحبیل بن ذی الکلاع فی اهل حمص ، فتوافوا عند الضحاک بمرج راهط، فکان الضحاک فی ستّین الفا و مروان فی ثلاثةعشر الفا اکثرهم رجالة، و اکثر اصحاب الضحاک رکبان ، فاقتتلوا بالمرج عشرین یوماً و صبر الفریقان و کان علی میمنة الضحاک زیادبن الضحاک العقیلی و علی میسرته بکربن ابی بشیر الهلالی ،فقال عبیداﷲبن زیاد لمروان انّک علی حق و ابن الزبیرو من دعا الیه علی الباطل ، و هم اکثر منا عدداً و عُدداً و مع الضحاک فرسان قیس ، و اعلم انک لاتنال منهم ما ترید الا بمکیدة و انما الحرب خدعة، فادعهم الی الموادعة، فاذا امنوا و کفّوا عن القتال فکر علیهم . فارسل مروان بشیراً الی الضحاک یدعوه الی الموادعة و وضع الحرب حتی ننظر. فاصبح الضحاک و القیسیة قد امسکوا عن القتال و هم یطمعون ان یبایع مروان لابن الزبیر و قد اعد مروان اصحابه ، فلم یشعر الضحاک و اصحابه الا و الخیل قد شدت علیهم ، ففزع الناس الی رایاتهم من غیر استعداد و قد غشیتهم الخیل ، فنادی الناس : اباانیس ،اعجز بعد کیس و کنیة الضحاک : ابوانیس فاقتتل الناس ،و لزم الناس رایاتهم ، فترجّل مروان و قال : قبح اﷲ من ولاهم الیوم ظهره حتی یکون الامر لاحدی الطائفتین . فقُتل الضحاک بن قیس ، و صبرت قیس عند رایاتها یقاتلون ، فنظر رجل من بنی عقیل الی ما تلقی قیس عند رایاتها من القتل ، فقال : اللهم العنها من رایات ! و اعترضها بسیفه ، فجعل یقطعها، فاذا سقطت الرایة تفرق اهلها، ثم انهزم الناس فنادی منادی مروان : لاتتبعوا من ولاکم الیوم ظهره فزعموا ان رجالاً من قیس لم یضحکوا بعد یوم المرج ، حتی ماتوا جزعاً علی من اصیب من فرسان قیس یومئذ، فقتل من قیس یومئذ ممن کان یأخذ شرف العطاء ثمانون رجلاً و قتل من بنی سلیم ستمائة، و قتل لمروان ابن یقال له عبدالعزیز. و شهد مع الضحاک یوم مرج راهط عبداﷲبن معاویةبن ابی سفیان .
ترجمه مقاله