ترجمه مقاله

ضریب

لغت‌نامه دهخدا

ضریب . [ ض َ ] (ع ص ، اِ) مانند. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مثل . (منتهی الارب ). نظیر : ضریر ما له فی العلوم نظیر و طبیب ما له فی الازمنة الغابرة ضریب . (خلاصة الاثر بدیعی ). || نوع . || زده شده . || صفت از هر چیزی . || نیک زننده . || سَر. (منتهی الارب ). رأس . || امین تیر قمار. (منتهی الارب ). || زننده ٔ تیر قداح . || نام تیر سوم از تیرهای قمار. || شیری که از چند ناقه در یک شیردوشه دوشیده شود. || بهره . || شکم مردم . || برف . (منتهی الارب ). ثلج . (فهرست مخزن الادویه ). || پشک . (منتهی الارب ). شب نم . جَلید. سقیط. صَقیع. (فهرست مخزن الادویه ). || شیر سخت ترش یا شیر پاره پاره شده . (منتهی الارب ). شیر بریده . || (اصطلاح حساب ) عددی است که پیش از کمیتی قرار دهند برای ضرب کردن در وی . ارزش و قدر نسبی که بهر یک از مواد امتحانی داده می شود.
ترجمه مقاله