ترجمه مقاله

ضلع

لغت‌نامه دهخدا

ضلع. [ ض َ ] (ع مص ) پر شدن شکم از سیری یا سیرابی تا آنکه برسد آب اضلاع را، یا عام است . (منتهی الارب ). || میل کردن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). کژ گردیدن نه از خلقت . (منتهی الارب ). چسبیدن . (تاج المصادر). کژ شدن . (زوزنی ). گوژ شدن . (تاج المصادر). || کَژی ِ خِلقی و کژ شدن در خلقت . ضَلَع. و منه : لاقیمن ضلعک بالوجهین . || ستم کردن . (منتهی الارب ). جور کردن . (منتخب اللغات ). || برگردیدن از حق . (منتهی الارب ). || زدن در پهلوی کسی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || برگردیدن از چیزی . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله