ترجمه مقاله

ضوع

لغت‌نامه دهخدا

ضوع . [ ض َ ] (ع مص ) جنبانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (تاج المصادر) (زوزنی ). || برکندن . (منتهی الارب ). || بی آرام کردن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). هواسیدن یعنی پژمرده و بی آب شدن . || ترسانیدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || شکافتن . دوپاره کردن . (منتهی الارب ). || لاغر کردن سفر ستور را. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || خورش دادن مرغ بچه را. || جنبیدن (؟) و بردمیدن بوی مشک . (منتهی الارب ). جنبیدن (؟) مشک و جز آن و دمیدن و منتشر شدن بوی آن ، و همچنین دمیدن بوی بد را نیز گویند. (منتخب اللغات ). دمیدن بوی خوش . تضوع . بوی خوش دمیدن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (دهار). || مایل کردن باد شاخ را. || آماده ٔ گریستن شدن کودک . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله