طاحون
لغتنامه دهخدا
طاحون . (ع اِ) آسیا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به طاحونه شود :
بر در یاران تهیدست آمدن
هست بی گندم سوی طاحون شدن .
چون شما را حاجت طاحون نماند
آبرا از جوی اصلی باز راند.
بر در یاران تهیدست آمدن
هست بی گندم سوی طاحون شدن .
مولوی .
چون شما را حاجت طاحون نماند
آبرا از جوی اصلی باز راند.
مولوی .