ترجمه مقاله

طاسباز

لغت‌نامه دهخدا

طاسباز. (نف مرکب ) در ولایت طایفه ای اند که از زیر خرقه طاسها برآرند و گاهی طاس را در هوا افکنند و بر سر چوب بگیرند، از عالم شیشه باز، و بازیهای عجیب و غریب دیگر نیز کنند، از عالم بهان متی هندوستان . (آنندراج ) (بهار عجم ) :
ز کشتی چو کردیم هنگامه ساز
بگوئیم حرفی هم از طاسباز
خورد چرخ از چرخ آن دلربا
بمن حال گردید چون آسیا.

میرزا طاهر وحید.


|| محیل . مکار. (مجمع التماثیل از بهار عجم و آنندراج ) :
طاسبازی بدیدم از بغداد
چون جنید از سلوکش آگاهی
سر برون برد زیر جبه و گفت
لیس فی جبتی سوی اﷲ.

کمال خجندی .


ترجمه مقاله