طاعتدارلغتنامه دهخداطاعتدار. [ ع َ ] (ص مرکب ) مطیع. حاضرفرمان : پسر را بدرگاه عالی فرستد وبنده و طاعتدار باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 399).