ترجمه مقاله

طاق بستان

لغت‌نامه دهخدا

طاق بستان . [ ق ِ ب ُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سنندج و کرمانشاهان بین گاوبنده و کرمانشاهان ، در 143000 گزی سنندج و 7500 گزی کرمانشاهان . در این محل قریب به سی چهل خانوار سکونت دارند، طاقها و حجاریهای زمان ساسانیان در کنار آبادی سر راه کردستان واقع است ، چشمه ای نیز در این محل هست که آب بسیاری از آن جاری میشود، دو طاق در آنجاست که ارتفاع یکی با دیگری متفاوت است ، طاق بزرگتر از طاق کوچکتر آرایش بیشتر دارد، نقوش آن بسیار ظریف و در نهایت مهارت ساخته شده ، در طاق کوچکتر دو نقش میباشد که دارای کتیبه ای بخط پهلوی است . در مشرق این دو طاق کتیبه ٔ برجسته ای دیده میشود که از روزگار ساسانیان باقی مانده است ، در خارج طاق تزییناتی به کار برده اند، روی سنگ بالای قوس طاق صورت دو فرشته حجاری شده که تاجی را با دستهای خود از دو طرف گرفته اند، دیواره ٔ عقب دو طبقه دارد. در قسمت تحتانی صورت سواری است که نیزه ای در دست دارد، زره پوشیده ، و حجاری آن بسیار ظریف است . در طبقه ٔ فوقانی صورت سه تن دیگر مشاهده میشودکه معلوم است نفر وسط آنها پادشاه است ، و دست به قبضه ٔ شمشیر دارد، در دو طرف نقوش برجسته ای است که میدان شکارگاهی را نشان میدهد، در دیوار سمت غربی تصویرپادشاهی است که در قایقی نشسته و گرازی را با تیر زده است ، در عقب شکارها پیلی چند دیده میشود، از طرفی چند تن رقاصه مشغول نواختن ساز میباشند، از طرف دیگر جمعی به کندن پوست شکارها مشغولند، نقش طرف راست تمام نشده و شکارگاه آهوئی را نشان میدهد که شاه بر اسب سوار است و تنی چند از اهل حرم در طرف راست بر تختی نشسته اند، نقشهائی که در طاق کوچک حجاری شده به اهمیت نقشهای طاق بزرگ نیست ، و کتیبه ها معلوم است که در زمان بهرام پسر شاپور پسر نرسی حجاری شده ، نقش دیواره ٔ راست این طاق صورت شاه است که پا بر روی سینه ٔاسیری نهاده است . مرحوم محمد حسنخان صنیعالدوله ، درمرآت البلدان گوید: بُستان . وسطام . بستان طاق . عبارت از دو ایوان و طاق متصل بهم است ، در کوهی که حد شمالی صحرای کرمانشاهان و بعبارة اُخری در دنباله ٔ کوه بیستون و مسافت آن تا شهر کرمانشاهان کمتر از دو فرسخ و در سمت شرقی این شهر واقع است . مؤلف دو دفعه طاق بستان را به رأی العین مشاهده کرده ، یکی در مراجعت از حکومت لرستان در سنه ٔ 1280 هَ . ق . و وضع آن وقت این محل با حالت حالیه فرق دارد. زیرا که بعد از آن سفر مرحوم عمادالدوله در آنجا مرمتها کردند و بنای اصطخر و عمارتی گذاشته و بدین واسطه تغییراتی در آن پدید آمده ، چنانکه در سفرنامه ٔ همایونی مسطور است . سفری دیگر که در رکاب فیروزی انتساب خسروانه بزیارت عتبات عالیات مستسعد گردید طاق بستان را ملاحظه کرد، معلومات این سفر در بهترین سیاق و اسلوبی در کتاب سفرنامه ٔ ملوکانه مسطور و همان را بعینه زیور این سطورقرار میدهد. اما در سفر اوّل اطلاعاتی که از طاق بستان بشهود حاصل و بعد از شهود بنگارش سیاحان و مسافرین عالم رجوع کرد و ثبت اوراق متشتته داشت ، آن جمله را اینک جمع و در این مجموعه می نگارد. و هی هذه : این دو طاق را که از میان سنگ تراشیده و بیرون آورده اند یکی بزرگتر و دیگری کوچکتر است ، بزرگتر در طرف یسار و از هر حیث عالیتر و خوش وضعتر است و پنجاه یا شصت پی ارتفاع و بیست و چهار پی عرض دارد، در جلو آن سکوئی از سنگ ساخته و تراشیده اند که در این وقت بسبب مرور دهور متغیر و زیاد پست و بلند شده است ، آب فراوانی از چشمه ای که در زیر این طاق واقع است جاری و پارچه سنگهای بزرگ که جزء بنیان این سکو بوده است در زیر آب افتاده است ، در بالای کمان طاق در وسط، صورت هلالی است و در هر طرف تصویر ملکی که در یکدست عقدی با تاجی از مروارید و در دست دیگر نیز کاسه ای مملو از مروارید دارند. صورتی که در طرف دست راست است بالنسبه تمام ولی از صورت دست چپ جز دست و بازوئی باقی نیست ، زیرا که پاره ای از کوه افتاده است و از وضع کوه چنین مینماید که بعضی آثار و صور در بالای آن بوده و مرور زمان آن را خراب کرده است . خلاصه عقیده ٔ مؤلف این است که حجار این دو ملک یونانی بوده ، بعلت اینکه از حیثیت دورنماسازی نسبتی بحجاریهای داخل طاق ندارد، و ازاین قبیل صورت حجاری شده در اغلب معابد و عمارات قدیم یونان دیده میشود، در بالای جلو این طاق سابق بر این مسطحه و کنگره ای بجهت نشستن بوده و بواسطه ٔ پله ای که از سنگ درآورده به آن صعود میکردند، ولی آن پله اکنون خراب است و رفتن به پشت بام طاق صعوبت دارد. در دیوار انتهای طاق ، محاذی دهنه ای از سنگ ، هیئت سواری برجسته ساخته شده ، بر سر این سوار کلاه خودی است و از صورت او جز دو چشم ، هیچ پیدا نیست ، سایر اجزای جبهه ٔ او در زیر زرهی که به خود وصل است پنهان میباشد، و زرهی و قبای بلندی که بر روی زانوی او می افتد و اقسام بوته ها در آن منقور است ، در بر دارد و نیزه ٔ بلندی در روی شانه ٔ راست او تکیه داده ، در دست سپری و در طرف راست او ترکشی است پر از تیر. اسب ِ سوار که باجُثه ای قوی و بطور تناسب که ملاحظه شود کوتاه است ، برگستوانی بر او پوشانیده شده و سمت راست این اسب و نیز یک قسمت از ران سوار، شکسته شده . از قرار مسموع اعراب وقتی که بر عجم غلبه کردند، این یادگار بزرگ سلاطین ایران را ناقص کردند. باری بهترین حجارهای قدیم و جدید دنیا، از این حجاری متحیر شده و میشوند، زیرابا کمال دقّت موهای یال و دُم اسب و حلقه های زره سوار و برگستوان را حجار بسیار خوب نموده . عقیده ٔ بعضی از اهالی بلد این است که سوار، رُستم است . ولی ارباب سیر را در باب سوار دو عقیده است ، طایفه ای گویند خسرو کیانی و زُمره ای گویند خسرو پرویز است . بالای صُورِ سوار سه صورت دیگر نقش شده ، اگر چه صوَرِ ثلاثه محو شده و چیزی جز خطوط و حدود آنها معلوم نیست ، ولی باز چیزی که پدیدار میشود این است که لباس شخص وسطی مرصع بمروارید و کمربندی دارد نیز از چهار رشته ٔ مروارید و بند شمشیرش نیز مروارید است و از جواهر و زینتی که در سر و بر دارد و ترکیب هلالی که بالای تاج اوست و زلفهای بلندی که بشانه های او آویخته و بلندتر بودن قامت او از دو صورت دیگر معین میشود که این صورت ، صورت پادشاه است . دست چپ او به قبضه ٔ شمشیر و غلاف شمشیر نیز مرصّع میباشد و در پا نیز کفش گشادی دارد و در دست راست او که بلندتر است ، تاجی از مروارید است .شخصی که در دست چپ او است ، یک دست او نیز وصل به این تاج است ، لباس این شخص دومی از شخص اوّلی ساده تر وصورت آن را اعراب درهم شکسته اند، از وضع لباس او معلوم میشود که این صورت صورت زنی بوده است . شخص سوّمی نیز بسر تاجی دارد، موهای بلندی به شانه ٔ او آویخته ، جبّه ٔ بلندی به دوش اوست ، شبیه بجبه های یونانی و در هر دست کاسه ای دارد، اما کاسه ای که در دست چپ اوست معلق است مثل اینکه بخواهد به کسی شراب بدهد و اینکه آب از کاسه جاری باشد. در دیوار جنبین این طاق بزرگ ، صورت شکارگاهها مرتسم است ، در یک سمت در باتلاقی شکارگاهی است . و صید ماهی و شکار مرغابی و گراز در آن مینماید یعنی شخصی که تیر و کمانی در دست دارد صید میکند و جمعی بفیلها سوار و نیز مشغول شکارند. قایق زیادی در این باتلاق دیده میشود و اشخاصی که در قایقها مرتسم شده ، نسوان بنظر می آیند. در مقابل این شکارگاه بحری ، شکارگاه برّی است که شکارچیها برخی بر فیل و بعضی بر اسب سوار میباشند و آهودوانی میکنند و در بالای این صفحه ، پهلوی سکوئی که صورت سازنده زیاد در آن سکو مرتسم کرده اند، شخصی سواره ایستاده ، چتری بر سر دارد و تیر و کمانی در دست و همین شخص را در پائین صفحه ساخته اند که آهوی زیادی با تیر صید کرده والعجب که حجّاری این دو دیوار مسطور و حجّاری جاهای دیگر طاق به اتمام نرسیده است و غالب تصاویر ناتمام مانده و ظاهراً حادثه ٔ بزرگی در بین حجّاری اینجا روی داده که تمام نشده است . در دیوار دست چپ ، محمدعلی میرزای مرحوم ، در زمانی که حکمرانی کرمانشاهان میکرد قسمتی از حجاریهای قدیم را حک و صورت خود را آنجا مرتسم کرده . تاجی بر سر دارد. و لباسش جواهر است . اما درایوان کوچکتر چنانکه مسطور شد، نزدیک ایوان بزرگ و قریب بطاق ؛ دو صورت که مُتوج بقسمی از تاج میباشند مرتسم است ، در بالای تاج چیزی مشهود است بشکل کره ، این دو صورت پهلوی یکدیگر ایستاده و دستهایشان بقبضه ٔ شمشیر است ، ریش و زلف آنها مجعد میباشد. درجه ٔ حجاری این طاق ، بسیار پست تر از طاق اول است . دقائق و نکات علم نقاشی در حجاری این طاق ، برخلاف طاق اول ، مطلقاً ملحوظ نیست ، دو لوح بخط پهلوی در دو طرف این دو صورت ارتسام یافته ، در سمت راست ، شاپور دوم ، معروف به ذوالاکتاف ، پسر هرمز ثانی . در طرف چپ ، بهرام پسر شاپور است . سیلوستر دُساسی ْ، که از علمای فرانسه است و در خواندن خط پهلوی مهارت کامل دارد، این خط را خوانده و ترجمه کرده ، بواسطه ٔ ترجمه ٔ او معلوم شده که این دو صورت ، شبیه شاپور ذوالاکتاف ، و بهرام پسر اوست . و یکی از دو ترجمه این است : این صورت بنده ٔ خدای شاپور عزیز، شاهنشاه ایران و انیران است ، که از سلسله ٔ آسمانی پسر بنده ٔ خدای هرمز عزیز، شاهنشاه ایران و انیران ، از سلسله ٔ آسمانی پسر بزرگ شاهنشاه نرسی عزیز است . همینطور بعینه شرحی درباب بهرام نوشته ، الا اینکه بهرام را وراهرام پسر شاپور و پسر زاده ٔ هرمز می نویسد. در طرف دیگر صورت دو پاشاه است ، که دست در یک حلقه دارند و بر زبر یک نفرعسکر رومی که بر روی افتاده است ایستاده اند و به اندک فاصله ای صورتی مرتسم است که منطقه ای از نور دور سر او ساخته اند و گویند این صورت تمثال زردشت است و شک نیست که این تماثیل در عهد بهرام بن شاپور که بانی کرمانشاهان است ارتسام یافته و دو صورت تصویر او و پدر او شاپور است و حلقه ای که در دست ایشان است ، شایدعلامت کره ٔ زمین باشد و از افتادن عسکر رومی به آن هیئت ، اشاره ای بزوال و انحطاط دولت روم کرده باشند. بالجمله صورتهای طاق بستان را طوری استادانه ساخته اندکه محل حیرت و در خاطر میخلد که اینها نتیجه ٔ هنر صنعتگران روم و یونان باشد که بخواهش پادشاه ایران ساخته باشند، و سنگی که این طاقها را از آن بیرون آورده اند، چنان صلب و خالی از منفذ و شکاف است که اصلاً نباتات از آن نمیروید. اینها اطلاعات سفر اول مؤلف بود که بشهود و ملاحظه ٔ کتب جغرافی و تواریخ ایران و فرنگ حاصل کرده و ثبت داشت . اما سفر ثانی معلوماتی بیش از آنچه در سفرنامه ٔ عتبات ، بقلم معجز شیم خسروانی مرقوم است ، نه مؤلف را نه دیگری را حاصل نیست لهذا بهمان شرح اقتصار نموده تیمناً می نگارد. و هو هذا:
شرحی که در باب طاق بستان در کتاب سفرنامه ٔ همایونی مسطور است :
روز یکشنبه ٔ پنجم شعبان ، امروز صبح به کالسکه نشسته ، بطاق بستان ، یا طاق بسطام رفتیم . خلاصه دو طاق حجاری شده است ، یکی بزرگتر است و طاقی هلالی در میان سنگ تراشیده اند، ارتفاع آن تخمیناً شش ذرع میشود، عرض و طول هم به همین نسبت ، خیلی اثر بزرگی است ، در عصر خسرو پرویز ساخته شده است ،در سطح مواجه ایوان در قسمت پائین ، تمثال خسرو را با لباس حرب و اسلحه ٔ سواره مجسماً از سنگ بیرون آورده اند، هیئت و اندام سوار و اندازه و قواره ٔ اسب ، از طبیعت حالیه بزرگتر است ، نیزه ای در دست خسرو است ، ترکش تیری دارد. پای چپ اسب که برجسته از سنگ بیرون آورده بودند، از موضع ران ، نمیدانم به دست کدام بیمروت بی تربیت شکسته شده است . شاید در استیلای عرب اینطور کرده باشند، یک دست خسرو را هم که نیزه گرفته است و قدری از سر اسب هم شکسته شده است ، بدین شکستگی ارزد بصد هزار درست . اینطور حجاری و نقاشی به این صحت و درستی ، میتوان ادعا کرد که کمتر دیده شده است . اعضاء متناسب ، اندام درست ، نکات همه جای خود به کاررفته ، حالا محال است کسی بتواند اینطور حجاری کند، دم اسب راطوری قلم زده است که موبمو شماره میشود، اسب هم ، زره پوش است ، حلقه های زره را چنان نموده و با یکدیگر پیوسته است که ملاحظه ٔ آن حیرت انگیز است ، زین و برگ اسب بزین فرنگی شبیه است ، ساغری اسب باز و نمایان است . منگوله های زیادی چنانکه کردها حالا رسم دارند در سر وگردن اسب است و دو منگوله ٔ دیگر خیلی بزرگ و بلند از دو طرف از عقب آویخته است ، بجای ترک بند، یا عوض رکاب ، یا محض زینت بوده است . صفحه ٔ بالای این تمثال ، باز صورت خسرو است ، ایستاده است ، شمشیر راستی بطور قداره های قدیم در جلو پا گذاشته ، یک دستش بقداره تکیه کرده دست دیگرش به دست موبد موبدان است که در یسار خسرو ایستاده است ، هر دو حلقه ای را گرفته اند که علامت اتحاد و یک جهتی است . لباس خسرو تاجی مکلّل بجواهر است . و کلجه ای کوتاه که آویزه های جواهر دارد، شلوار تنگی در پا و کفشی که به همین کفشهای فرنگی متداول حالیه شبیه است ، طرز لباس موبد موبدان هم به همین طور است ، غیر اینکه تاج و جواهر ندارد، طرف چپ خسرو، صورت زنی است که گویا شیرین باشد، در یک دستش ابریقی است ودست دیگر را بلند کرده حلقه را گرفته است . لباس شیرین بلباس رسمی ملکه ٔ انگلیس و فرانسه ، مشابهت دارد. شنل بلندی در دوش شیرین است بطانه ٔ آن پوستی است که در سنگ معلوم نیست چه پوست است . لباسش برزخ لباس هندی و افغانی و ارمنی و فرنگی است . در سمت راست طاق ، شکار جرگه ٔ خسرو است که در مرداب و نیزار، با زورق و کرجی صید میکند، شکارشان از خوک و مرغابی و ماهی مرکب ، اعیان دولت و عمله ٔ طرب در زورقها نشسته اند، از نیزارها خوک میدوانند. خسرو با تیر میزند مطربان و مغنیان که بعضی زن هستند، آلات طرب ، بخصوص چنگ در دست دارند، فیلهای زیاد حجاری شده است ، که بعضی جرگه میرانند و بعضی شکارها را حمل میکنند این اشکال با آنکه کوچک است ، و ریزه کاری شده است چنان خوب نقش شده است و فیلها و خوکها را طوری خوب حجاری کرده اند که عقل را حیران میکند، بالای این صفحه آغاغنی خواجه باشی محمدعلی میرزای مرحوم که از طوالش گیلان بوده ، زحمت کشیده ، صورت مرحوم شاهزاده را نشسته ، و حشمةالدوله پسرش و پسر دیگر کوچکش را، داده است حجاری نموده ، خود آغاغنی را هم ، با هیئت مکروه ایستاده ، در جلو شاهزاده نقش کرده اند، طوری بد و بیقاعده که واقعاً مهوع است وطاق را ضایع کرده است و بسکه بدحجاری شده ، روی اشکال را رنگ آمیزی کرده اند، الحق مایه ٔ تضییع طاق شده است . مقابل این شکارگاه خوک ، در صفحه ٔ سمت دست راست طاق ، شکار جرگه ٔ مرال نقش شده است ، اینجا پادشاه سواره ایستاده ، چتر بزرگی بالای سرش نگاه داشته اند، سایر مردم شکار میکنند و مرال میدوانند، اینجا جرگه چیها، سوار اسب و شتر هستند، کشته های مرال را بشتر حمل کرده اند، بعضی از اشکال اینطرف ناتمام است ، که از ابتداناقص مانده است اطراف این اشکال ، اسلیمی و گل و بوته است بطرز خیلی خوب و درست نقش شده است ، به خصوص درجلو ایوان که خیلی خوب منبت کرده اند، روی هلال طاق از طرف بیرون دو ملائکه نقش شده است ، یکی شکسته و افتاده است ، دیگری بی عیب باقی است ، در وسط دو ملک ، نقطه ٔوسط قوس هلال هلالی رو ببالا که گویا در آن عصر نشان دولتی بوده است ، از سنگ بیرون آورده اند، بسیار ممتاز حجاری شده است ، در خارج طاق پله ها از سنگ ساخته اند که از کوه ببالای طاق میرود، لکن از آن پله ها بالا رفتن خالی از اشکال نیست ، چند نفر کوه رو که شب در بیستون رفته بودند آتش میکردند اینجا آمدند، از سنگهای صاف و جاهای سخت بالا میرفتند که در قوه ٔ هیچکس و هیچ حیوانی نبود، بسیار مایه تعجب بود عکاسباشی آمد عکس طاقها و عمارات را برداشت . اما یادگارها که مردم در این سنگها نوشته اند، جای سالم باقی نگذاشته است . بعد از این طاق و ایوان طاق دیگری است کوچکتر تمثال دو نفر حجاری شده است ، اما نه بخوبی و دقت طاق اول ، میگویند صورت شاپور و پسر اوست ، خطوط پهلوی هم نوشته شده بود، ترجمه ٔ آن پیش عمادالدوله ملاحظه شد. اینجا نقل میشود: اینکه صورتش اینجاست ، بهترین پرستاران دین هرمز است ، شاه شاهان ، شاپور اصل پادشاه ایران و عراق عرب است ، خدای خدایان پسر پرستاران مذهب هرمز، بهترین پادشاهان هرمزیان از این شاخ آسمانی منتشر شدند خدایان و پادشاهان فارسی . (ترجمه ٔ لوح دیگر). صاحب این صورت بهترین پرستاران مذهب هرمز است ، و او نرسی شاه پادشاه ایران و عراق عرب اصل آسمانی و بهترین جد او از طایفه ٔ هرمزیه شاه شاهان بوده و نرسی است . از این ایوان که میگذرد، در روی سنگی در کمر کوه سه صورت نقش شده ، یکی زردشت است ، دیگر شاپور و نرسی ، یکنفر دیگر هم در زیر پای شاپور و نرسی افتاده است لگد کرده اند، دورسر زردشت طوق نور و خطوط شعاعی نقش شده است ، بطوری که حالا در صور ائمه ٔ علیهم السلام رسم است کشیده میشود، بعد از این طاقها و اشکال عمادالدوله حوضخانه ساخته ، در روی آن ایوان و عمارت عالی بنا کرده است ، در اینجا شکار بز بسیار است ، یک تکه ٔ چرزده آورده بودند، دو سر ستون از زیر خاک بیرون آمده در کنار دریاچه گذاشته بودند خوب حجاری شده و بی عیب مانده است ، یک صورت مجسمه هم به هیئت بتهای قدیم از زیر خاک بیرون آمده ، اما صورت و سیمای آن درست معلوم نیست ، بهیکل و اندام آدمی است بزرگ ، گفتند لرها اعتقادی به این سنگ دارند در لرز و تب و نوبه و سایر امراض ، نخودو کشمش و سایر نذورات بپای این سنگ می آرند و غالباًمحروم نمیروند، بالطبع مردمان ابله و احمقند. خلاصه امروز هم کسل بودم ، اشتها نبود، رنگ چهره و بشره خوب نیست ، قدری در مرتبه ٔ فوقانی عمارت خوابیدم ، عضدالملک ، معیرالممالک ، حکیمباشی طولوزان ، میرزا علیخان ، مهدی قلی خان ، محمدعلی خان ، و غیره بودند، عصر بعمادیه مراجعت کردیم . سراب قریه ٔ بسطام که در میان عوام بطاق بستان مشهور است ، در اوایل بهار، متجاوز از یک صد سنگ آب دارد، رفته رفته کم میشود، در تابستان بیش ازهفت هشت سنگ باقی نمیماند و این آب بمزارع و قراء معینه قسمت میشود: مراد حاصل ، چغا کبود، سرخلیجه ، گاوبنده و این بلوک که از این آب مشروب میشود، در دفاتربلوک بسطام مینویسند و قصبه ٔ بسطام که هنوز آثار قلعه و خاکریز و بیوتات آن معلوم است ، قدری دورتر از محلی است که حالا دهکده ٔ بسطام واقع است - انتهی . از قراری که یاقوت حموی در معجم البلدان در ضمن لفظ «شبدیز» نگاشته ، یکی از اسامی طاق بستان شبدیز است . و گوید این محل موسوم شده به اسم شبدیز که در طاق مرتسم است و خلاصه تفصیلی که در باب طاق نوشته ، این است :
شبدیز - چنانکه نصر گفته ، منزلی است میان حلوان و قرمیسین (کرمانشاه ) در آخر کوه بیستون موسوم به اسم اسب خسرو و مسعربن مهلهل گوید: در یک فرسخی شهر کرمانشاه ، در آنجا صورت اسب و مردی که بر آن سوار است در سنگ مرتسم و منقور کرده اند، این سوار را خودی بر سر و زرهی در بر و زره را بقدری حجار خوب ساخته است که گوئی زره واقعی و متحرک است ، سوار پرویز و اسب شبدیز میباشد و در روی زمین نظیر و مانند این صورت یافت نمیشود و در طاقی که این صورت هست ، صورتهای دیگر از مردان و زنان و پیاده و سواره بسیار هست ، روبروی صورت پرویز شخصی است ، که کلاه او مخروطی ، کمربندی بسته است و بیلی در دست دارد، گوئی زمین را حفر میکند و چنان مینماید که آب از زیر پایش جاری است . احمدبن محمد همدانی گوید: از عجایب کرمانشاه که در عداد عجایب دنیامعدود است ، صورت شبدیز است که در قریه ٔ خاتان مرتسم شده و مرسم آن قنطوس بن سنمار، معمار معروف بوده که بنای خورنق را در کوفه ساخته ، و سبب رسم کردن صورت این اسب در این قریه این است که : شبدیز اسبی بود بهترو قوی جثه تر و با تعلیم تر و زیرکتر از جمیع اسبهای دنیا و آن را پادشاه هند برای خسرو پرویز، برسم هدیه فرستاده بود، بجهت اینکه رونده ترین اسبها بود و صفات خوب داشت ، و مادامی که در زیر زین بود، بول نمیکرد،و سرگین نمی انداخت و شش وجب دوره ٔ سم او بود. خسرو نهایت میل و تعشق را به این اسب داشت . وقتی شبدیز ناخوش شد و ناخوشی او شدت یافت ، خسرو خبردار شده ، گفت اگر شبدیز بمیرد، هر کس خبر مرگ او را بمن دهد، حتماً او را خواهم کشت . اتفاقاً شبدیز مرد و امیرآخور اوبیمناک شد و نمیدانست چگونه این خبر را بخسرو بدهد که مورث هلاکت خود او نگردد، تدبیری که اندیشید این بود که نزد بهلبد، مطرب خسرو آمده صورت حال را به او گفت . (مقصود باربد است ). بهلبد گفت من چاره ٔ این کاررا خواهم اندیشید. وقتیکه خسرو بهلبد را ببزم طرب طلب کرد. باربد در ضمن نغمات اشعاری که اشعار بمرگ شبدیز میکرد، انشاد و تغنی کرد. خسرو گفت : وای بر تو. شبدیز مرد؟ بهلبد بی درنگ گفت اول کسی که مرگ شبدیز را اظهار کرد، پادشاه است . خسرو با وجود تأسفی که برمرگ اسب داشت حسن تدبیر بهلبد را پسندید و بر لطیفه و حیلتی که به کار برد و موجب خلاصی خویش و دیگران از هلاکت شد تحسین کرد. ولی از روی دادن این غائله بسیار جزع و ناله کرد و فرمان داد قنطوس صورت او را مرتسم کرد و چنان قنطوس صورت اسب را نگاشت و در تقدیم خدمت استادی و مهارت به کار برد، که صورت شبدیز به بهترین وضعی و کاملترین سبکی تجسم یافت چنانکه گوئی عیناً خود شبدیز است آنگاه خسرو بمحلی که تمثال شبدیز ترسیم شده بود رفت و بر چهره ٔ او نگریست و مدتی گریست و شرحی در موعظه و خاتمه و مآل کار هر کس و انتقال از این دار از روی اعتبار ایراد کرد بالجمله احمدبن محمد گوید: محاسن این صورت فراوان است و کسی این صورت را مشاهده نمیکند مگر اینکه تعجب بسیار به وی دست میدهد و گوید: از یکی از فقهاء معتزله شنیدم که میگفت اگر کسی از آخر بلاد فرغانه و اقصی بلاد سو برای تماشای این صورت مسافرت کند و بدین محل بیاید بر او ملامتی نیست و چنان است که آن معتزلی گفته : اگر این صورت صورت آدمی است پس این مصور رتبه ای در صنعت داشته که احدی در روی زمین این رتبه را دارا نشده و چنان سنگ او را مسخر بوده که هر لونی را میخواسته است بنماید واضح و آشکار نموده و چیزی که بنظر می آید این است که : الوان را به استعمال ادویه و بعضی فنون ظاهر کرده به هرحال قنطوس در نزدیکی صورت خسرو و شبدیز صورت شیرین کنیزک خسرو را نیز رسم کرده و صورت خود را هم سواره ساخته است که نام او باقی ماند. ابوعمران کردی اشاره بدین محل کرده گوید:
و هم نقروا شبدیز فی الصخر عبرةً
و راکبه برویز کالبدر طالع
علیه بهاءالملک و الوفد عکف
یخال به فجر من الافق ساطع
تلاحظه شیرین واللحظ فاتن ٌ
و تعطو بکف حسنتهاالاشاجع
یدوم علی کرالجدیین شخصه
و یلقی قویم الجسم و اللون ناصع
یکی از ملوک بطاق بستان رسید و در آن جا نزول کرد و پس از نوشیدن جامهای می و تأمل در نقش و نگارها بشگفت آمد و فرمان داد زعفران و سایر مطیبات برتمثالهای خسرو و شیرین و شبدیز مالیدند. یکی از شعراء در این معنی گفته است :
کاد شبدیز ان یحمحم لما
خلق الوجه منه بالزعفران
و کان الهمام کسری و شیر
ین مع الشیخ موبذ الموبذان
من خلوق قد ضمخوهم جمیعاً
اصبحوا فی مطارف الارجوان .
مؤلف (مرحوم محمد حسنخان ) گوید: اسکندر در 326 ق . م . که از فتوحات ایران مراجعت کرد و ببابل میرفت و آن سفر آخر او بود که در بابل درگذشت ، از کرمانشاهان عبور کرد و آن وقت این شهر موسوم به باغستان بود. دئودر مورخ سیسیلی می نویسد: باغستان ناحیه ای است که سزاوار است مسکن رب النوعها باشد، اشجار بسیار و فواکه فراوان دارد. از هرنوع محصول طبیعی در آنجا یافت میشود و برای زندگانی بهترین جاها است بنابراین میتوان گفت : طاق بستان طاق باغستان بوده زیرا ممکن است جائی که باغات بسیار دارد آنجا را باغستان یا بستان گویند و اطلاق هر دو لفظ صحیح است ، یا اینکه باغستان از فرط استعمال بستان شده باشد، یا در آن وقت هم طاق بستان و هم طاق باغستان میگفتند. عقیده ٔ بعضی از مورخین فرنگ این است که :طاق بستان را سمیرامیس ملکه ٔ بابل تقریباً در سنه ٔ 1890 ق . م . بنا کرده ، در اینکه سمیرامیس در مابین بابل و همدان بنای باغ و عمارتی کرده ، حرفی نیست ، تردیدی که هست این است که آیا آن بنا در طاق بستان شده یا در بیستون . واﷲ اعلم . (از مرآت البلدان ). و هیجده هزار اسب بر آخور بودش و در جمله ٔ خاصگان چون شبدیز،آنک به کرمانشاهان صفت او بر نقش کرده است ، نزدیک دیهی که آن را بسطام خوانند. و بسطام گستهم بود خال خسرو. (مجمل التواریخ والقصص ص 79). گستهم را «بسطام »و «وسطام » هم ضبط کرده اند و همه یک نام است و طاق وستام ، وستان در کرمانشاهان که طاق بستان خوانند و شهر بسطام بسرحد خراسان به وی منسوب است . (حاشیه ٔ مجمل التواریخ والقصص ص 77). گستهم را به عربی بسطام نویسند و شهر بسطام و طاق وستان منسوب بدو است و من سکه ٔ این گستهم یا بسطام را دیده ام که (یَستهم - گستهم - یَستام - گستام ) خوانده میشود. (حاشیه ٔ مجمل التواریخ والقصص ص 97). و مرحوم بهار ذیل کتیبه ٔ بیستون آرد: بیستون در اصل بغستان است و تازیان غالباً آن را«بِهستون » خوانده اند و یاقوت گوید: بهستون قریه ای است بین همدان و حلوان و اسم او «ساسبانان » است و از شرحی که در باب غار شبدیز داده است معلوم میدارد که مرادش «طاق وسنان » میباشد... (سبک شناسی ج 1 حاشیه ص 31). و در ص 43 همان جلد آرد: کتیبه کوچک پهلوی ساسانی از شاپور دوم در طاق کوچک طاق وستان کنده شده است . و رجوع به کلمه ٔ «پرویز» در همین لغت نامه و فهرست تاریخ ایران در زمان ساسانیان و فرهنگ ایران باستان ص 64 و یشتها ج 1 صص 390 - 408 و جغرافی غرب ایران ص 73، 213، 226، 274، 275، 281 و تاریخ صنایع ایران شود.
ترجمه مقاله