ترجمه مقاله

طبرش

لغت‌نامه دهخدا

طبرش . [ طَ رَ / طَ رِ ] (اِخ ) معرب تفرش . ولایتی است که از هر طرف که بدو روند به گریوه فرو باید رفت ، سیزده پاره ده است ، خم «ظ: فم یا فیم »و طرخوران از معظمات اوست ، هوایش معتدل است ، آبش ازچشمه ها و کاریز که از آن کوهها برمیخیزد و ارتفاعاتش پنبه و غله و میوه بود، اکثر اوقات آنجا ارزانی بود، و مردم آنجا شیعی اثناعشری اند. حقوق دیوانیش شش هزار دینار است . (نزهةالقلوب چ لندن ص 68). تفرش در فرورفتگی واقع شده و کوههائی آنرا احاطه کرده است ، و اغلب اهالی تفرش باسواد، و در دوره های اخیر غالباً مصدر مشاغل مهم دولتی و مملکتی بوده اند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 388). رستاق طبرش ؛ روایتی است از ابن المقفع که ضیعتهای آنرا طبرش بن همدان بنا کرده است و بعمارت آن فرموده . (تاریخ قم ص 78). رستاق طبرش ؛ سی ودو دیه ، از آن جمله طرخران ، فیم ، جادیده ، که مندرس گشته و ناپدید شده است . (تاریخ قم ص 56). رجوع به همان کتاب ص 117 شود. و عوانان بددین از قم و کاشان و آبه و طبرش و ری :
خسروا هست جای باطنیان
قم و کاشان و آبه و طبرش
آبروی چهار یار بدار
واندرین چار جای زن آتش
پس فراهان بسوز و مصلح گاه
تا چهارت ثواب گردد شش .

شمس الدین لاغری (از راحةالصدور).


ترجمه مقاله