ترجمه مقاله

طبلخوار

لغت‌نامه دهخدا

طبلخوار. [ طَ خوا / خا ] (نف مرکب ) مجان و رایگان خوار. مفتخوار. شکم خواره . شکم بنده . عبدُالبطن . پُرخوار. اکول :
جیفةاللیل است و بطال النهار
هرکه او شد غره ٔ این طبلخوار.

مولوی .


لاف کیشی کاسه لیسی طبل خوار
بانگ طبلش رفته اطراف دیار.

مولوی .


صوفیان طبلخوار لُقمه جو
سگدلان همچو گُربه روی شو.

مولوی .


طبل و رایت هست ملک شهریار
سگ کسی که خواند او را طبلخوار.

مولوی .


رایتان این بود و فرهنگ و نجوم
طبلخوارانید و مکارید و شوم .

مولوی .


در حاشیه ٔ مثنوی چ علاءالدوله در شرح بیت ذیل از مثنوی :
کاندرین زندان بماند مستمر
یاوه تاز و طبلخوار است و مُضر.
نوشته است :طبل خوار رمیدن بود، میگوید: بیفایده ای بهر سو بتازد، و بی جنبش دست رمیدن گیرد، و زیان رساند - انتهی . مُفتخواری . رجوع به طبل خوردن شود.
ترجمه مقاله