ترجمه مقاله

طراف

لغت‌نامه دهخدا

طراف . [ طِ ] (ع اِ) خرگاه ادیم . ج ، طُرَف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خیمه ٔ ادیمین . (مهذب الاسماء). خیمه ٔ چرمین . خیمه ای از چرم . ابنیةالعرب طراف ٌ او اخبیةٌ. فالطرف من ادم ، و الخباء من صوف او وبر. || آنچه از اطراف کشت و نواحی آن گیرند. || یقال : توارثوا المجد طرافاً؛ یعنی بزرگی و شرافت را میراث یافتند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) سباب . (اقرب الموارد). دشنام به یکدیگر دادن .
ترجمه مقاله