ترجمه مقاله

طراق

لغت‌نامه دهخدا

طراق . [ طِ ] (ع اِ) آهنی که پهن کرده سپس آن را گرد ساخته خود و مانند آن سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
- طراق النعل ؛ پاره ای نعل که بر موزه زنند و هر پاره ای برابر یکدیگر باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). صندل هم لخت . (مهذب الاسماء در دو نسخه ٔ خطی ). || هر پیشه ای که برابر چیزی باشد. || پوست پاره ای که گرد کرده بر سپر چفسانند. || ریش ٌ طراق ٌ؛ پر بر هم نشسته . || داغیست میان دو گوش گوسپند. ج ، طرق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به تاج العروس شود.
ترجمه مقاله