طرف بستن
لغتنامه دهخدا
طرف بستن . [ طَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طرف بربستن . حاصل کردن و فائده و نفع برداشتن ، چه طرف بمعنی کلیچه ٔ کمر است و بستن آن موجب زینت است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). لکن اکثر بدین معنی به صله ٔ «از» آید و بعضی محققین و غیره بدین معنی بفتحتین بسته اند. در صحت آن تأمل است . (آنندراج ). سود بردن . پهلو یافتن از کسی :
طوطیان خاص را قندی است ژرف
طوطیان عام از این خود بسته طرف .
نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را ببینی در میانه .
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما.
طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من
گرچه سخن همی برد قصه ٔ من به هر طرف .
طوطیان خاص را قندی است ژرف
طوطیان عام از این خود بسته طرف .
مولوی .
نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را ببینی در میانه .
حافظ.
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما.
حافظ.
طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من
گرچه سخن همی برد قصه ٔ من به هر طرف .
حافظ.