ترجمه مقاله

طرنجیدن

لغت‌نامه دهخدا

طرنجیدن . [ طُ رَ دَ ] (مص ) چین و شکن یافتن . ترنجیدن . آژنگ افتادن : طرنجیدن ، علامت خاصه ٔ لقوه ٔ تشنجی است که حاستها بر حال خویش باشد و پوست عضله ٔ روی سخت باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و اگر عضله ٔ صدغ و عضله ٔ روی و عضله ٔ پیشانی را صلب و طرنجیده یابد... معلوم گردد که لقوه ٔ تشنجی است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || کشیده شدن . تمدد. و رجوع به ترنجیدن شود.
ترجمه مقاله