طعمه ساختن
لغتنامه دهخدا
طعمه ساختن . [ طُ م َ / م ِ ت َ ] (مص مرکب ) غذا قرار دادن . خوردن :
آنکس که طعمه سازد سی سال خون مردم
نه آخرش به طاعون صورت شود مبتر.
چون شرر شد قوی همه عالم
طعمه سازد چه حاجت تبر است .
من نی خشکم وگرچه طعمه ٔ آتش نی است
طعمه ٔ این خشک نی زان آتش تر ساختند.
آنکس که طعمه سازد سی سال خون مردم
نه آخرش به طاعون صورت شود مبتر.
خاقانی .
چون شرر شد قوی همه عالم
طعمه سازد چه حاجت تبر است .
خاقانی .
من نی خشکم وگرچه طعمه ٔ آتش نی است
طعمه ٔ این خشک نی زان آتش تر ساختند.
خاقانی .