ترجمه مقاله

طغان شاه

لغت‌نامه دهخدا

طغان شاه . [ طُ ] (اِخ ) ابن المؤید آی آبه . در لباب الالباب نام وی را بدین طرز آورده است : «ملک طغانشه بن محمد المؤید»، ولی علامه ٔ مرحوم میرزا محمدخان قزوینی در ضمن حواشی که بر کتاب مزبور نوشته گوید: «محمد المؤید» غلط است و صحیح اسقاط محمد است ، چه اسم پدر طغانشاه به اتفاق مورخین آی آبه بوده است ، و لقبش مؤید، و هیچکس نام پدر او را محمد ننوشته است . و آی آبه لفظی است ترکی ، مرکب از آی بمعنی ماه ، و ابه و هر یک از دو کلمه علیحده در اعلام ترکی دیگر یافت میشود مانند آیتگین (آی تگین ) و آیدُغدی (آی دغدی ، آی تغدی )، و قُتلغابه ، و ارسلان ابه ، و بک ابه .(حواشی لباب الالباب ج 1 ص 302). شاهی که قواعد فضل و اساس هنر به ایام همایون او استحکام یافت ، و سرو جویبار ریاست که به ذبول جور انحنا پذیرفته بود، به روزمبارک او سر افراشت . اخلاق حمیده ٔ او فهرست اعمال پسندیده و آثار محموده ٔ او بر صحائف اعمال سردفتر مناقب ستوده ، و با اینهمه مکنت و دولت او را شعری بوده است عذب و دلاویز طرب انگیز و ابیات او مشهور است ، و میان او و میان ملک تاج الدین تمران مکاتبات و مشاعرات است . اما از لطائف طبع او یکی آن است که کافی خراسان که او را کافرک خوانند، او را قطعه ای گفت ، و از وی نان خواست ، و این قطعه در غایت لطافت است . میگوید:
خسروا تیغ تو مانند اجل شد گه قهر
که نگردد شکم پرگهرش از جان سیر
گر سر هوش بر تیغ گهردارت را
جان ببیند شکم خاک شود از جان سیر
بنده را زی زنکی با شکمی چون دهلی
جفت افتاده که هرگز نشود از نان سیر
گفتم ای دول چنین معده نگردد هرگز
جز به صابون و شخار و نمک و اشنان سیر
معده ای را که در او سنگ همی بگدازد
کی توان کرد چنین معده چنان آسان سیر
گر ز نان سیر نمیگردد این هم نوعی است
کاشکی میشودی این جلب از حمدان سیر
خسرو شرق در این واقعه فریادم رس
زآنکه شد خاطرم از فکرت بی پایان سیر
به طریق کرمم نقد بده نان چندانک
می خورد قرب دو سال این جلب حیران سیر.
چون این قطعه در حضرت ملک طغانشاه عرضه داشت ، او دواتی و قلمی خواسته و بر ظَهر مسوده بنوشت ، رباعی :
حاشا که زنت را چو تو ما سیر کنیم
یاکام دل میسرش دیر کنیم
تو پای برون نه از میان تا وی را
از هر دو به دستوری تو سیر کنیم .
رباعی :
گل دوش بهنگام سحر خاسته بود
خود را چو عروس نو بیاراسته بود
مشتی زر ریزه ریزه در کف کرده
زو نیز مگر که یار زر خواسته بود.
هم او راست در فصد، رباعی :
دی چون خبر فصد تو اندردادند
بر جان و دلم بار دگر بنهادند
دست تو چو چشم من مگر عاشق بود
برچهره ٔ تو که خون از او بگشادند.
هم او گفته است رباعی :
با چشم لبش به طعنه گفت ای سرمست
با لب چشمش خصومتی درپیوست
زلفش به صوابدیدایشان برخاست
تا بر روی تو نگونسر آخر بنشست .
و او را ابیات و اشعار بسیار است و با ملک تاج الدین تمران مشاعره کرده اند و ابیات ایشان شهرتی دارد. و چون آن پادشاه داعی حق را سماع ، و ملک دنیا را وداع کرده ، و آفتاب جمال او به کسوف زوال تیره گشت ، و چشم بخت او از غبار حدثان خیره شد، دختر کاشغری که از مغنیات خاصه بود و در تحریک انامل و تمزیج آهنگ ، زهره ٔ زهرا را در مقام خجالت نشانیدی ، و چون زلف چنگ به چنگ آوردی ، زاهد قبه ٔ ششم را از عشق روی بروی کردی ، در مرثیت این پادشاه رباعی گفته است در غایت لطافت است و در نهایت سلاست . میگوید:
از مرگ تو ای شاه سیه شد روزم
بی روی تو دیدگان خود بردوزم
تیغ تو کجاست ای دریغا تا من
خون ریختن از دیده بدو آموزم .

(لباب الالباب ج 1 صص 46-48).


طغانشاه بن مؤید پس از سلطان سنجر برخراسان مستولی شد، و از سال 569 تا 581 در نیشابور که مقر فرمانروائی بود حکمرانی کرد، و باید دانست که وی از خاندان سلجوقیان نبوده است . و نیز رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 422 و لباب الالباب ج 1 ص 228، 278، 329، 361 شود.
ترجمه مقاله