ترجمه مقاله

طفیلی

لغت‌نامه دهخدا

طفیلی . [ طُ ف َ /ف ِ ] (ص نسبی ، اِ) مهمان ناخوانده . (دهار). ناخوانده ای که به همراه به مهمان خوانده درآید. آنکه بی دعوت همراه میهمانان درآید. آنکه ناخوانده به مهمانی رود. (منتخب اللغات ). منسوب به طفیل الاعراس یا طفیل العرائس یعنی طفیل بن زلال کوفی که به مهمانیها ناخوانده رفتی . انگل . سورچران . ضیفن . (دهار) (منتخب اللغات ). کاسه لیس . شولقی . قرواش . ابوصفر. مفت خوار :
بانوی شرق و غرب که چون خوان نهد به بزم
عنقا مگس مثال طفیلی ّ خوان اوست .

خاقانی .


ما زله خوار مائده ٔ میر حاجبیم
نعمان روزگار طفیلی خوان ماست .

خاقانی .


کریمان دوست تر دارند مهمان طفیلی را.

صائب .


- طفیلی شراب ؛ واغِل .
- طفیلی طعام ؛ وارِش .
ترجمه مقاله