ترجمه مقاله

طلایع

لغت‌نامه دهخدا

طلایع. [ طَ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ طلیعه . (منتهی الارب ). طلائع. بغایا. رجوع به طلیعه و طلایه شود: چاشتگاه طلایع مخالفان پدید آمد سواری سیصد. (تاریخ بیهقی ص 583). هر دو لشکر را که طلیعه بودند مدد رسید تا میان دو نماز لشکر فرودآمد و طلایع بازگشتند. (تاریخ بیهقی ). سلطان طلایع خویش را فرمود تاخود را در میان بیشه ها انداختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 410). از وقت لمعه ٔ فلق تا وقت مسقط شفق با طلایعمرگ به بازی درآمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 394).
ترجمه مقاله