طلبان
لغتنامه دهخدا
طلبان . [ طَ ل َ ] (نف ، ق ) در حال طلبیدن .
- طلبان کردن ؛ به صورت آئینی کسی را نزد خود خواستن . به مزاح گویند: بار اولی است که او مرا طلبان کرده است ؛ یعنی واخوانده است .
- طلبان کردن ؛ به صورت آئینی کسی را نزد خود خواستن . به مزاح گویند: بار اولی است که او مرا طلبان کرده است ؛ یعنی واخوانده است .