ترجمه مقاله

طلب

لغت‌نامه دهخدا

طلب . [ طُ ] (ع اِ) گروه طلب کنندگان . طُلب بالضم ؛ معرب تُلب بمعنی گروه مردم . (غیاث ) (آنندراج ). جماعتی و گروهی از مردمان را گویند که یک جا جمع شده و گرد آمده باشند. (برهان قاطع) : و چون خواهد که بجملگی حمله برد سواران را سوی راست و چپ دشمن درآرد و پیاده را هم بر آن تعبیه میبرد طُلب طُلب تا جایگاه از دشمن بستاند. (راحةالصدور راوندی ).
نوباوه ٔ باغ اولین صُلب
لشکرکش عهد آخرین طُلب .

نظامی (لیلی و مجنون ).



جان پاکان طُلب طُلب و جوق جوق
آیدت از هر نواحی مست شوق .

مولوی .


با دو صد اقبال او محظوظ ماست
با دو صد طُلب ملک محفوظ ماست .

مولوی .


ترجمه مقاله