ترجمه مقاله

طلح

لغت‌نامه دهخدا

طلح . [ طَ ل َ ] (ع اِ) نعمت . (منتهی الارب ) :
کم رأینا من اناس هلکوا
و رأینا المرء عَمْراً بطلح .
ابن السکیت گوید: طلح در این شعراعشی اسم موضعی است ، اما دیگران گویند که اعشی در موضعی بنام ذوطلح به خدمت عمرو رسید و در شعر خویش ازذوطلح تیمناً به طلح بمعنی نعمت اکتفا کرد. (معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ بعد شود. || (اِمص ) تازگی . || نازکی . || درد شکم ستور از خوردن طلح . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله