ترجمه مقاله

طلق

لغت‌نامه دهخدا

طلق . [ طَ ل َ ] (ع اِ) بند از پوست خام ، یا عام ّ است . و منه الحدیث الحیاء و الایمان مقرونان فی طلق ؛ ای هما مجتمعان فی حبل شدید الفتل . (منتهی الارب ). رسن تافته . || بند چوبین . (مهذب الاسماء) . || بهره . (منتهی الارب ). نصیب . حصه . (منتخب اللغات ). || شبرم . || گیاهی است که در رنگها بکار آید. (منتهی الارب ). || تک ِ اسب . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).گویند: عدا الفرس طلقاً او طلقین ؛ یعنی دوید اسب یک تک ، و گویند: فلان ٌ حبس طَلَقاً (طُلُقاً)؛ یعنی بندی بلاقید گردید. || روده . (منتهی الارب ). || کوه . (مهذب الاسماء) . || غلاف نره . ج ، اطلاق . || سیر شب برای وارد شدن بر آب ، و هو ان یکون بین الابل و بین الماء نیلتان فاللیلة الاولی الطلق لأن الراعی یجلبها الی الماء و یترکها مع ذلک ترعی فی سیرها و الابل بعد التجویز طوالق و فی اللیلة الثانیة قوارب . (منتهی الارب ). بهر دو شب بکنار آب بردن شتر. (منتخب اللغات ). آن شب که پیش از قرب بود. (مهذب الاسماء).
ترجمه مقاله