ترجمه مقاله

طمع افتادن

لغت‌نامه دهخدا

طمع افتادن . [ طَ م َ اُ دَ ] (مص مرکب ) طمع کردن . طمع آمدن . آزمند گردیدن . امید بستن : و ما را [ مسعود ] چنان ماند از بیعدتی ولشکر که هر کسی را در ما طمع افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 216). امیر گفت علی تکین دشمن بزرگست و طمع وی که افتاده است محالست صواب آن باشد که وی را از ماوراءالنهر برکنده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343).
ترجمه مقاله