طهارت کردن
لغتنامه دهخدا
طهارت کردن . [ طَ رَ ک َ دَ ](مص مرکب ) پاک ساختن آدمی کالبد یا عضوی از اعضاء خویشتن را یا چیزهای دیگری را از پلیدیهای آشکارا و ظاهری : طَهور؛ طهارت کردن . (منتهی الارب ) :
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که بخون جگر طهارت کرد.
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که بخون جگر طهارت کرد.
حافظ.