ترجمه مقاله

طینوث

لغت‌نامه دهخدا

طینوث . [ طَ / طِ ] (اِ) حیوانی باشد مانند ذَراریح لکن کوچکتر از اوست و فعل ذراریح از او می آید، و ذراریح جانوری است از مگس بزرگتر و عروسک همان است . (برهان ) (آنندراج ). حباحب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). حیوانیست مانند ذراریح لکن کوچکتر و گردتر بود و همان فعل ِ ذراریح کند. مؤلف گوید: وی را بشیرازی عروسک خوانند و بدل ذراریح بود و گویند کرمی سبز است در درخت صنوبر و آن بقوت ذراریح بود. (اختیارات بدیعی ). بپارسی موزه دوزک خوانند و آن حیوانیست سرخ که بر او نقطه های سیاه بود و از ذراریح خردتر باشد و در وقت انگور بر خوشه ٔ انگور نشیند. در خاصیت به ذراریح نزدیک است . موزه دوزک . کفشدوز (در تداول گناباد). کفشدوزک . پینه دوز.
ترجمه مقاله