ترجمه مقاله

ظاهر

لغت‌نامه دهخدا

ظاهر. [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن احمد الناصرلدین اﷲبن المستضی ٔ، مکنی به ابی نصر. سی وپنجمین خلیفه ٔ عباسی (622- 623 هَ . ق .). در سلخ رمضان سنه ٔاثنتین و عشرین و ستمائه (622 هَ . ق .) خویشان و ارکان دولت و معتبران بغداد چون قاضی القضاة محیی الدین بن فضلان و نقیب طالبیان قوام الدین ابوعلی موسوی با اوبیعت کردند و در روز دوشنبه ٔ غره ٔ شوال جامه ٔ سفید بپوشید و جامه ٔ برد پیغمبر (ص ) بر دوش گرفت و در شباک قبه ٔ مبایعت بنشست و وزیر بیرون شباک بایستاد بر پایه ٔ اول منبر و استادالدار مبارک بن ضحاک در پایه ٔ زیرتر و بیعت او از امراء و اصحاب و ولاة و قضاة و مفتیان بستدند. ظاهر سیرتی پسندیده داشت و چون خلافت یافت مسن بود. گویند به وقت جلوس بر تخت خلافت اکابر تهنیت میگفتند، گفت : بقالی که دکان نماز دیگر گشاید پیدا باشد که چه تواند کردن . و جسر نو بر دجله ظاهر ساخت و معمار آن فخرالدین احمد بود پسر وزیر قمی و چون جسر تمام شد شعرا آن را مدح گفتند و نقیب قطب الدین حسین بن اقساسی قصیدتی گفت که این سه بیت از آنجاست :
و قد مدّ جسراً علی دجلة
و لو شاء مدّ علی البحر جسرا
و لو شاء قنطرة عنبرا
و ان شاء یأتیه عوداً و تبرا
امام یرجّی جزیل الثواب
فقد حاز ذکراً جمیلاً و اجرا.
و رجوع به تجارب السلف ص 344 و 346 شود.
ترجمه مقاله