ترجمه مقاله

ظلوم

لغت‌نامه دهخدا

ظلوم . [ ظَ ] (ع ص ) ظَلاّم . سخت ستمکار :
عادت و رسم این گروه ظلوم
نیک ماند چوبنگری به ظلیم .

ابوحنیفه ٔ اسکافی .


درویشی را دیدم که سر بر آستان کعبه همی مالید و میگفت یا غفور یا رحیم تو دانی که از ظلوم و جهول چه آید. (گلستان ).
ترجمه مقاله