ترجمه مقاله

ظهیرالدین

لغت‌نامه دهخدا

ظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ](اِخ ) ابوبکر عطار. وزیر المستضی ٔ بنوراﷲ، سی وسومین خلیفه ٔ عباسی . او در ابتدای کار بازرگان بود و با اهل تصرف درآمیخت و در نظر مستضی ٔ آمد، وزارت بدو دادو او مردی بود که بر رعیت تثقیل کردی و عوام او را دشمن داشتندی و تا آخر عهد مستضی ٔ وزیر بود. در سنه ٔسبعین وخمسمائه (570 هَ . ق .) قطب الدین قیماز که منصب امیرالامرائی داشت قصد گرفتن ظهیرالدین عطار که در سلک مخصوصان خلیفه منتظم بود کرد و ظهیرالدین به دارالخلافه گریخته ، قیماز آتش نهب و تاراج در خانه اش زد و با بعضی از امرا و جمع کثیر از اهل غوغا و غارت روی به قصر خلافت نهاد تا ظهیرالدین را از خلیفه بگیرد و چون آواز ازدحام طوایف انام به گوش مستضی ٔ رسید و دانست که منشاء آن فتنه کیست ، بر بام کوشک رفت و خودرا به مردم نمود و فریاد زد ایها الناس قیماز پای از حد خود فراتر می نهد، اکنون اموالش از شماست . چون مردم عام این سخن استماع نمودند متوجه منزل قطب الدین گشتند و ظهیرالدین رهائی یافت . رجوع به تجارب السلف چ تهران ص 319 و حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 313 شود.
ترجمه مقاله