عابث
لغتنامه دهخدا
عابث . [ ب ِ ] (ع ص ) بازی کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) :
آدمی داند که خانه حادث است
عنکبوتی نی که در وی عابث است .
روی به دفع حوادث و تدارک خطوب روزگار عابث آریم . (جهانگشای جوینی ).
آدمی داند که خانه حادث است
عنکبوتی نی که در وی عابث است .
مولوی .
روی به دفع حوادث و تدارک خطوب روزگار عابث آریم . (جهانگشای جوینی ).