ترجمه مقاله

عاطل

لغت‌نامه دهخدا

عاطل . [ طِ ] (ع ص ) بیکاره . بیهوده . تهی . فارغ : آن دیگر که از پیرایه ٔ خردی عاطل نبود. (کلیله و دمنه ). چون سریر دولت از منصب شاهی خالی و عاطل ماند... دشمن قصد این دیار کند. (سندبادنامه ص 80). || زن بی گردن بند. بی زیور. بی پیرایه . (مهذب الاسماء) (آنندراج ). ج ، عَواطل و عُطَّل . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله