ترجمه مقاله

عبدالمطلب

لغت‌نامه دهخدا

عبدالمطلب . [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] (اِخ ) ابن هاشم بن عبدمناف ، مکنی به ابوالحارث . بزرگ قریش در زمان جاهلیت و از بزرگان عرب بود. وی مردی عظیم الشأن و رفیعمنزلت و متصف به اوصاف حمیده و مشتهربه افعال پسندیده بود. فصیح اللسان ، حاضرالقلب بود.وی جد پدری حضرت رسول و علی بن ابی طالب است . قوم قریش ریاست و تقدم او را قبول و به وجودش افتخار و مباهات مینمودند. در روضة الصفاست که چون عبدالمطلب متولد شد مویهای سفید بر سر داشت بدین جهت او را شیبه خواندند و بعد از آنکه به سن رشد رسید و به کثرت محامدموصوف گشت شیبة الحمدش خواندند. بعضی از اعاظم گویند که پس از درگذشت هاشم پدر عبدالمطلب مطلب بن عبدمناف برادر هاشم از پریشان حالی برادرزاده ٔ خود آگاه شد به مدینه رفت و شیبة الحمد را با خود به مکه برد و در اثناء راه هر کس از مطلب میپرسید که شیبة الحمد رابا تو چه نسبت است میگفت «عبدی » و بدانجهت اسم عبدالمطلب بر شیبة الحمد بماند و وجوه دیگری نیز گفته اند. پس از فوت مطلب بن مناف ریاست قریش به عبدالمطلب رسید و کلیددار خانه ٔ کعبه شد و منصب پرده داری را نیز بعهده گرفت و اهالی مسجد الحرام وی را بزرگ و مکرم میداشتند و در حوادث بدو متوسل میشدند. از جمله آثار عبدالمطلب حفر چاه زمزم است . عبدالمطلب نذر کرد که هرگاه خدای متعال بدو ده پسر کرامت کند یکی از آن جمله را به سنت جدش ابراهیم قربان کند. خدای حاجتش برآورد او را بیش از ده پسر عنایت کرد به نامهای حارث ، ابوطالب ، زبیر، حمزه ، ابولهب ، غیداق ، مقوم ، ضرار، عباس ، قشم ، عبدالکعبه ، حجل ، عبداﷲ. عبدالمطلب بر آن شد که نذرش ادا کند قرعه به نام عبداﷲ پدر حضرت رسول افتاد و چون خواست او را قربان کند خویشان مادری او ممانعت کردند. عبدالمطلب واقعه را به سجام کاهنه بگفت سجام گفت دیت در میان شما چند است گفت ده شتر. بدستور او میان عبداﷲ و ده شتر قرعه زدند و همین طور ده ده قرعه زدند تا به صد شتر رسید و عبداﷲ از ذبح نجات یافت . عبدالمطلب را شش دختر نیز بود. به نامهای صفیه ، عاتکه ، بیضاء، بره ، میمه ، اروی . در تعداد و نام فرزندان عبدالمطلب اختلاف است . (از حبیب السیر ج 1 صص 286- 288) (از الاعلام زرکلی ) (از صبح الاعشی ج 1 ص 358).
ترجمه مقاله