ترجمه مقاله

عجب

لغت‌نامه دهخدا

عجب . [ ع ُ ](ع اِمص ) ناز. (منتهی الارب ). زهو. (اقرب الموارد). || خویشتن بینی . (منتهی الارب ) :
بچشم عجب و تکبر نگه بخلق مکن
که دوستان خدا ممکن اند در اوباش .

سعدی .


و در اصطلاح عرفا عبارت از خودبینی و خوشنودی از کردار خویشتن باشد. (کشاف اصطلاحات ) :
ساقی بیار آیی از چشمه ٔخرابات
تا خرقه ها بشوئیم از عجب خانقاهی .

حافظ.


بعجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقی که جاهل را هنی تر میرسد روزی .

حافظ.


|| رأی خودرا به صواب و از آن دیگران را خطا دیدن . (اقرب الموارد). || ناشناختن چیزی که پیش آید. (منتهی الارب ). || انکار آنچه بر تو وارد آید. (اقرب الموارد). || گردن کشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کبر. (اقرب الموارد). || (ص ) آنکه نشستن با زنان و محادثه با ایشان را خوش دارد یا زنان خوش آیند او را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله