ترجمه مقاله

عجمی

لغت‌نامه دهخدا

عجمی . [ ع َ ج َ ] (ص نسبی ) باشنده ٔ عجم هرچند که از عرب باشد. (منتهی الارب ). منسوب به عجم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نسبت است به عجم و بلاد فارس . (لباب ). || آنکه سخن پیدا گفتن نتواند. (منتهی الارب ). من جنسه العجم و ان أفصح . (اقرب الموارد) :
راهروان عربی را تو ماه
تاجوران عجمی را تو شاه .

نظامی .


بردی دل من ای جان چون با تو کنم دعوی
خود را عجمی سازی انکار کنی حالی .

عطار.


پادشاهی با غلام عجمی در کشتی نشسته بود. (گلستان ).
ترجمه مقاله