ترجمه مقاله

عرج

لغت‌نامه دهخدا

عرج . [ ع َ رَ ] (ع مص ) رسیدن در پای کسی پس لنگیدن . لنگیدن خلقی نه عارضی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عرجان . لنگی غیرخلقی . (منتهی الارب ). لنگی . (دهار). عَرج . عَرُج . (منتهی الارب ).ماأشد عرجه ؛ یعنی چه لنگ است او، و لایقال ما أعرجه فی التعجب لأن ماکان لوناً أو خلقةً فی الجسد لایقال منه ماأفعله الا مع «أشدّ». || غروب شدن آفتاب یا میل کردن آن به سوی مغرب . (منتهی الارب ).پنهان شدن آفتاب در افق و میل کردن آفتاب به مغرب . (ناظم الاطبا). فروشدن آفتاب . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله