ترجمه مقاله

عرضه کردن

لغت‌نامه دهخدا

عرضه کردن . [ع َ ض َ / ض ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ارائه دادن . نشان دادن . نمودن . در معرض نظر قرار دادن . (از فرهنگ فارسی معین ). عرض کردن . پیش داشتن . پیش نهادن . پیشنهاد کردن . فراپیش داشتن . به معرض درآوردن . عَرض :
کی بر او زر و سیم عرضه کنم
خویشتن را به گفت راد کنم .

حکاک (از فرهنگ اسدی ص 247).


مشافهه ای دیگر است با وی [ ابوالقاسم ] در بابی مهمتر که اگر اندر آن باب سخن نرود عرضه نکند و پس اگر رود ناچار عرضه کند تا اغراض بحاصل شود. (تاریخ بیهقی ص 209). نام این قوم بباید نبشت و بر اعیان عرضه کرد. (تاریخ بیهقی ص 373). نخست آن به رشید عرضه کردند سخت شاد شد. (تاریخ بیهقی ص 424).
نار چو بیمار توئی خود بخور
عرضه مکن بر دگران نار خویش .

ناصرخسرو.


چون به صادق حاکمی حاجت نیاید خلق را
مدعی را عرضه کردن گاه حاجت چیست پس .

ناصرخسرو.


ترادیبای عنبر بوی گلرنگ است در خاطر
همی کن عرضه بر دانای عطاری و بزازی .

ناصرخسرو.


بهشتم همی عرضه کرد و مرا
حقیقت که دوزخ جزآن چه نبود.

مسعودسعد.


فخرالدوله آن رقعه را بر شمس المعالی عرضه کرد قابوس وشمگیر زیر آن نبشت . (نوروزنامه ). اگر به همه نوع خویشتن را بر او عرضه نکنیم ... به کفران نعمت منسوب شویم . (کلیله و دمنه ).
دردِ دل بر که کنم عرضه که درمان دلم
کیمیائی است کز او هیچ اثر کس را نی .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 806).


شب خلوت که موجودات بر وی عرضه میکردند.
جهان چون ذره ای در دیده ٔ بینای او آمد.

خاقانی .


مصری کلکت چو سحر عرضه کند گاه وجود
مصر و عزیزش بود بر دل و بر چشم خوار.

خاقانی .


چو قاصد عرضه کرد آن نامه ٔ نو
بجوشید از سیاست خون خسرو.

نظامی .


در این تقاضا ده قطعه بیش نظم افتد
که عرضه کردن هر یک از آن بود ناچار.

کمال الدین اسماعیل (دیوان ص 392).


هر ساعت از نو قبله ای با بت پرستی میرود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را.

سعدی .


هر که بی موجبش خراب کند
خویش را عرضه ٔ عذاب کند.

اوحدی .


مروت گرچه نامی بی نشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی .

حافظ.


استعراض ؛ عرضه کردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله