ترجمه مقاله

عرعر

لغت‌نامه دهخدا

عرعر. [ ع َ ع َ ] (اِ صوت ) بانگ خر.صدای الاغ . (فرهنگ فارسی معین ). بانگ درازگوش . آواز خر. (فرهنگ لغات عامیانه ). اسم صوت خر. حکایت صوت خر. نقل صوت خر. نهیق . غان غان . || در فارسی به معنی مطلق آواز نیز هست . (آنندراج ) :
صوفی است خر و مرید صوفی خرخر
نبود عجب ار خری بود رهبر خر
از عرعر صوفی که بود عرعر خر
در رقص آیند صدهزاران سر خر.

میرمحمد زمان طاهری (از آنندراج ).


عرعر او زینت باغ جهان
مغز سرش ماحضر خواجگان .

محمد قلی سلیم (از آنندراج ).


ترجمه مقاله