ترجمه مقاله

عرقوب

لغت‌نامه دهخدا

عرقوب . [ ع ُ ] (اِخ ) ابن صخر، یا عرقوب بن معبدبن اسد. ازعمالقه است و او کاذب ترین مردم زمان خود بود و در اِخلاف وعده بدو مثل زنند. (از منتهی الارب ). از اعراب جاهلی بود و در خلف وعده به وی مثل زنند. نسب او را ابن سعدبن زید مناةبن تمیم گفته اند. و برخی وی را ازاوس و خزرج دانند. و بعضی او را از اهالی خیبر یا مدینه دانسته اند. درباره ٔ خلف وعده ٔ وی اخبار بسیاری نقل کرده اند از جمله گویند به برادرش وعده ٔ «طلع» نخلی را داد و چون طلع گشت ، از او خواست صبر کند تا «بلح » گردد و هنگامی که بلح شد گفت منتظر باش تا «رطب »شود و سرانجام چون رطب گشت خود آن را چید و به برادر چیزی نداد. کعب بن زهیر در حق وی گوید :
کانت مواعید عرقوب لها مثلاً
و ما مواعیدها الا الاباطیل .

(از الاعلام زرکلی از الشریشی و ثمار القلوب و مجمعالامثال ).


جبیها اًلاشجعی گوید :
وَعَدْت َ وکان الخلف منک سجیة
مواعید عرقوب أخاه بیترب .

(از منتهی الارب ).


- مواعید عرقوب ؛ وعده های عرقوب . اشاره است به عرقوب که در خلف وعده مشهور بود : او در آن باب به قولی مکذوب و مواعید عرقوب نوح را معزور می داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 88).
ترجمه مقاله