ترجمه مقاله

عرق

لغت‌نامه دهخدا

عرق . [ ع َ ] (ع مص ) باز کردن و خوردن گوشت را که بر استخوان بود. (از منتهی الارب ). گوشت از استخوان باز کردن و بخوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). برکندن گوشتی را که بر استخوان بود و خوردن آن را. (از ناظم الاطباء). عرق العظم ؛ آنچه از گوشت بر استخوان بود، خورد و تمام آن را گرفت . چنین شخصی را «عارق » گویند. (از اقرب الموارد). مَعَرق . و رجوع به معرق شود. || رفتن در زمین . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عرق فی الارض ، در زمین رفت . (ازاقرب الموارد). عُروق . و رجوع به عروق شود. || «عِراق » ساختن مرتوشه دان را. (از منتهی الارب ). عراق ساختن برای توشه دان . (ناظم الاطباء). عرق المزادة؛ برای مزادة و توشه دان ، عراق قرار داد. (از اقرب الموارد). عُروق . رجوع به عروق . || کم گوشت گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عُرق الرجل (بصیغه ٔ مجهول )؛ آن مرد قلیل اللحم و کم گوشت شد،و چنین شخصی را «معرق » گویند. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله